درباره کتاب روانشناسی ملال

خلاصه‌ای از آنچه در کتاب روانشناسی ملال خواهید خواند:

ملال همیشه به نوعی همراه ما بوده است؛ ملال بخشی از زیست‌شناسی ماست که طی یک میراث تکاملی طولانی شکل گرفته است.

این احساس تاریخچه‌ای پیچیده و جذاب اجتماعی، فلسفی، ادبی، هنری و اعتقادی دارد و بسیار پیچیده‌تر از آن است که بتوان همهٔ مفاهیمش را در یک کتاب گنجاند. اما برای درک صحیح چیستی ملال و تعریف آن، بالاخره باید از جایی شروع کنیم.

ملال چیست؟

ملال عبارت است از احساس ناخوشایند خواستن، اما ناتوانی در مشارکت و انجام دادن یک عمل رضایت‌بخش‌. ملال را وقتی احساس می‌کنیم که می‌خواهیم ظرفیت ذهنیمان را به ‌کار بگیریم، اما قادر به اینکار نیستیم و ذهنمان بدون استفاده رها می‌شود.

وقتی که احساس بی‌حوصلگی می‌کنیم چه اتفاقی در ذهن ما می‌افتد؟ به نظر می‌رسد دو سازوکار در این فرایند ایفای نقش می‌کنند:

اول، ملال زمانی رخ می‌دهد که ما در یک چیستان تمایل گیر می‌افتیم؛ در واقع می‌خواهیم کاری انجام دهیم اما نمی‌خواهیم هیچ کاری بکنیم. در آن لحظه نمی‌‌توانیم میل به انجام دادن کاری را در خودمان ایجاد کنیم. شاید آرزوی شرایطی متفاوت را داریم و به‌همین دلیل ناامید می‌شویم.

دوم، ملال زمانی رخ می‌دهد که ظرفیت‌های ذهنی، مهارت‌ها و استعدادهایمان به کار گرفته نمی‌شوند؛ یعنی وقتی که از نظر ذهنی بیکار هستیم. هنگامی‌که هر دو سازوکار وجود دارند، کسل می‌شویم. هر سازوکار، دیگری را به‌شدت تقویت می‌کند. به بیان دیگر این سازوکارها علت ملال نیستند، بلکه خود ملال هستند.

ملال برای ما بد نیست

هیچ‌کس ملال را دوست ندارد. در این کتاب، دو روانشناس برجسته دلایل ملال و چگونگی گوش دادن به آنچه به شما می‌گوید را توضیح می‌دهند.

درست همانطور که وقتی بدنمان دچار سوء تغذیه می‌شود، احساس گرسنگی می‌کنیم، وقتی ذهنمان هم غذای کافی دریافت نمی‌کند، احساس ناراحتی می‌کنیم و برانگیخته می‌شویم تا این شرایط را اصلاح کنیم.

ما از نظر زیست‌شناختی مستعد جستجو برای مشغولیت ذهنی هستیم و ملال پیامی است که باعث می‌شود همیشه به‌دنبال آن مشغولیت باشیم.

نویسندگان کتاب «روانشناسی ملال» معتقدند که ملال برای ما بد نیست، موضوع این‌ است که ما بد عمل می‌کنیم و به راهنمایی‌های آن بی‌اعتنا هستیم.

وقتی دچار ملال می‌شویم، مغز ما به ما می‌گوید که هرآنچه انجام می‌دهید بی‌فایده است، ما نمی‌توانیم نیاز اساسی روانی خود را برای مشارکت و اثرگذاری رفع کنیم.

پاسخ بسیاری از ما به ملال ضعیف است، مستعد تصادفات، فعالیت‌های خطرناک، تنهایی و خستگی می‌شویم و زمان بیشتری را صرف حواس‌پرتی‌های تکنولوژیکی می‌کنیم.

ملال؛ انگیزه‌ای برای تغییر

دانکرت و ایستوود استدلال می‌کنند که ما می‌توانیم کاری کنیم که ملال اثر معکوس داشته باشد و انگیزه‌ای برای تغییر مدنظر و موردنیاز ما ایجاد کند.

تحقیقات اخیر نشان می‌دهد که یک رویکرد منطبق با ملال به ما کمک می‌کند تا از آثار مخرب آن جلوگیری کنیم و با یادآوری آن برای آگاهی و مشارکت، به زندگی کامل‌تری سوق یابیم.

کتاب روانشناسی ملال یافته‌های علمی را با مشاهده‌های روزمره ترکیب می‌کند تا تجربه‌ای را توضیح دهد که با وجود اینکه چیزهای زیادی برای یادگیری از آن وجود دارد، می‌خواهیم نادیده‌اش بگیریم. ملال برای کمک به ما تکامل یافته است؛ هم‌اکنون وقت آن است که به ملال فرصت دهیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *